5 Simple Statements About داستان های واقعی Explained
5 Simple Statements About داستان های واقعی Explained
Blog Article
یک مستندساز به نام آن مک گرگور، تحقیقاتی را آغاز کرد که شامل بازسازی دریفت کشتی بود و متوجه شد که کشتی به دلیل نقص زمان سنج، ۱۲۰ مایلی از مسیر خود دور شده است.
ماجرای تسخیر ادعایی پرونها از ژانویه ۱۹۷۱ شروع شد؛ زمانی که آنها به خانه جدید روستایی خود که در سال ۱۷۳۶ در هریسویل رود آیلند ساخته شده بود، نقل مکان کردند.
در سال ۱۹۹۲، زمانی که مالک مزرعه میرتلز در لوئیزیانا از این ملک (بهعنوان بخشی از الزامات شرکت بیمه) عکس گرفت، اتفاق قابل توجهی رخ داد.
داستان
گردنش بریده شده بود، چشماش بیرون زده بودن و چاقویی توی سینش خورده بود.
پسر بچه فقیری وارد کافی شاپ شد و پشت میز نشست ! خدمتکار برای سفارش گرفتن بـه سراغش رفت. پسر پرسید: بستنی شکلاتی چند است؟
او به دلیل خلأهای گذشتهاش انتخابی کرده بود و حالا با مشکل روبهرو شده بود، در حالی که باید خلأها را میشناخت و برای آنها راهحل پیدا میکرد. از طرف دیگر انرژیهای این دو نفر برای زندگی کاملا متفاوت بود. راهکارهایی که من به او پیشنهاد دادم به اين ترتیب عبارت بودند از:
او با اصطلاح «شبح گرین بریر» شناخته شد. یک شب دوباره در اتاق خواب مادرش ظاهر شد و درخواست کرد که داخل شود.
کتاب به تاریکی خواهم رفت کار تحقیقاتی یک ژورنالیست زن به نام میشل مک نامارا بر پروندهی قاتل گلدن استیت است.
امام جماعت ان مسجد می گوید: شخص روضه خوانی را دیدم کـه هرروز صبح بـه مسجد می آمد و بـه اهل سنت ناسزا میگفت…
اکنون، ۱۲۲ سال بعد، یک نشانگر در مسیر ۶۰ به رهگذران یادآوری میکند که روح گرین بریر به محکوم کردن مردی که او را کشته بود کمک کرد. هرگز موردی مشابه آن وجود نداشته است.
چیزی در رابطه با مرد غریبه وجود داشت که دختر را عصبی میکرد. همانطور که مرد به ماشین نزدیک میشد، دخترک به شیشه عقب ماشین خیره شد و چشمانش را ریز کرد تا بهتر ببیند.
در دهه ۱۹۷۰، این مزرعه توسط خانواده مایرز خریداری شد و به یک مسافرخانه تختخواب و صبحانه تبدیل شد. از آن زمان تجسمات و صداهای شبحوار در آنجا گزارش شده است.
در یک غروب خوب اواسط تابستانی بین ساعت هجده الی نوزده من و خواهر بزرگم با دوتا از بچه های همسایه به نامهای باربارا و آن ایوانز که هر دو از من بزرگتر بودند در یک مزرعه ای به نام کائی کلد که نزدیک خانه ی آنان بود بی خبر از همه جا نزدیک پرچین و زیر یک درخت مشغول بازی بودیم و فاصله ی زیادی با سنگ چین که به خانه منتهی میشد نداشتیم . ناگهان یکی از ما در وسط مزرعه متوجه گروهی شد که نمیدانم آنها را چه بنامم . نه زن بودند نه مرد و نه بچه. باشور و هیجان میرقصیدند. فاصله شان از ما کمتر از صد متر بود تعداشان هفت هشت عدد بود به علت حرکتهای تند و چابک آنها و ترس و وحشت خودمان از دیدن منظره ای غیر عادی بخوبی نمیتوانستیم بر آوردشان کنیم همگی تقریبا یک لباس یکسره جذب قهوای رنگ به تن داشتند لباسی که بی شباهت به یونیفرم ارتشی نبود .
این دو نفر درگیر رابطهای بیمارگون هستند و اشکان نیاز به توجه صرف و والدگونه دارد که این توجه از طریق هدا تامین میشود یعنی یک توجه کاملا مادرانه. اشکان هرگونه توجهی که هدا نسبت به فرزندش یا هر فرد دیگری داشته باشد را به عنوان تهدیدی برای رابطه خود میداند و هدا نیز قصد دارد با ازدواج با اشکان به اطرافیانش ثابت کند که فرصت ازدواج با پسری جوان را دارد. برای هدا مهم نیست که عواقب این رابطه چه میشود و با وجود اینکه رابطه آنها در زمینههای مختلفی با چالش روبهرو است اما اصرار بر ازدواج دارد.